بی بی بزرگ

هو الحق

بهار وقتی میاد یاد عطر گل سرخ میفتم یاد گل نرگس گل اقاقی و گلدون زرد
?
بی بی بزرگ تو اون حیاط قدیمی یاد اون نوازشش که همیشه در قلب منه با

اینکه فقط خاطره ای خیلی تاریک از اون رو در ذهنم دارم ، یاد اون بوسه سبزش

?که عطر دل انگیزش هنوزم رو گونه های من مثل بهار همیشه جاوید ماندگاره .

?یاد مامان بزرگ که هیچ وقت ندیدمش ولی همیشه عطر دل انگیزش رو حس کردم .

آخ که چقدر دوست داشتم کنارم باشی بی بی بزرگ ، آخ که چقدر دوست

?داشتم تو بودی و در خلوت تنهاییم برات همه رازهام رو میگفتم ، همه اون

چیزهایی که تو قلبم حبس کردم و نمی تونم به زبون بیارم .

دوست داشتم در کنار تو توی اون ایوون پیر که هنوزم عاشقانه منتظره تا تو رو بازم

?مثل من ببینه ، کنار اون حوض قدیمی میشستم و تو برام قصه می گفتی .

بی بی امشب خیلی دلم گرفته بیشتر از همه روزها ، بی بی امشب چیزی رو

خوندم که قلبم آتیش گرفت ، بی بی امشب بازم مثل یک ماه پیش گریم گرفت ،

آخ بی بی اگه بودی الان می تونستم تو آغوش تو تا خود صبح گریه کنم ، بدون اینکه خجالت بکشم.

بی بی چقدر از خودم متنفرم از خودم که اینچینین زندگیش رو نابود کردم ، خودت

که همیشه کنارم هستی و می دونی ، بی بی یعنی خدا من رو می بخشه ، نه

?به? جدم فاطمه زهرا (س) اگه خدا ببخشه من هیچ وقت خودم رو نمی بخشم .

بی بی داغونم ، داغون تر از همیشه چرا زندگی همیشه با من بده یادت وقتی

تنها چهار ماه داشتم و اون بلا سرم اومد از اون موقع بایستی می فهمیدن که من.....

بی بی میدونی همیشه با خودم میگم خوش به حال اون درخت قدیمی تو

حیاطمون اون درخت پیر صد ساله که به اندازه تموم دنیا حرف تو دلش داره

بی بی همیشه حسرت می خوردم که اون تو رو دیده ، لمس کرده و تنها کسی بود که فهمید چقدر دریا دلی و عاشق.

بی بی امشب خیلی دلم برات تنگ شده ، نمی دونم تو این همه مدت ، امشب دلم هوات رو کرده.

بی بی تو رو خدا تنها و تنها همین امشب بیا تو خوابم .

?

به ناخوانده مهمان دیر آمده ای که زود هم رفت و باید هم می رفت .