-
عیدت مبارک عزیزم
جمعه 13 آبانماه سال 1384 18:00
به نام رب عشق سلام سلامی به زیبایی رز سفید سلامی به طراوت و گرمی خورشید بهاری و سلام به زیباترین گل باغ زندگیم ...... اول از هر چیز این عید رو به تو گلم تبریک میگم امیدوارم طاعات و عباداتت قبول حق تعالی بشه و من رو هم از دعای خیرت بی نصیب نکنی. و دوم این عید رو به خانواده عزیز و محترمت هم تبریک میگم امیدوارم همیشه خوش...
-
یک روز اگر .....
شنبه 23 مهرماه سال 1384 23:20
به نام رب عشق ا... یک روز اگر به کوچه من آمدی همراه خود بیاور چترت را ..... اینجا همیشه هوا گرفته است همیشه ابری است و همیشه بارانی ..... باران اشک ، باران غم همیشه باید دعا کنیم و از خدا بخواهیم نیرو دهد به بام کاهگلی مان ، باید دعا کنیم دیوارها تابوت سقفها را از شانه به زمین نگذارند . آری باید دعا کنیم .............
-
۲۰ مهر روز تولد عشق ما
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1384 14:44
به نام رب عشق سلامی به پاکی گل رز سفید به تنها گل زندگیم امروز بزرگترین روز زندگیمه ...... امروز خدا بهترین نعمتی رو که میشد به کسی بده به من داد ...... امروز خیلی خوشحالم ، خیلی ، میدونی که چرا ؟ امروز روزی بود که من و تو شدیم ** ما ** امروز درست یک سال از اشنایی ما میگذره یادته پارسال مثل امروز ، دوشنبه بود ولی...
-
طلوع خورشید
یکشنبه 17 مهرماه سال 1384 14:26
به نام رب عشق به افق می نگرم ، چه زیباست و چه غم انگیز است غروب خورشید اما امیدِ طلوعی دیگر دلم را آرام می کند . در نگاه خورشید ، در نوای بلبل ، در صدای باران و در سکوت شب فقط به تو می اندیشم . به تو که وسعتت همیشه مرا به شگفت وا می دارد . در وصف تو فقط باید سکوت کرد . برای درک عظمت تو و برای وصالت راهی بس طولانی در...
-
ای تــنها پناه من
دوشنبه 11 مهرماه سال 1384 18:05
به نام رب عشق من آمدم " آمدم تا عاشقانه در کنار تو بمانم تا برای تو بمیرم مهربانه من" "آمدم تا آنکه باشی تکیه گاه خستگیهام ای گل نیلوفر من" امروز دلم برات خیلی تنگ شده امروز هم فهمیدم بیشتر از همیشه بهت احتیاج دارم امروز بیشتر از هر روز دیگه ای حس کردم که بدون تو تنهاترینم و من منتظر یک اتفاق خوب و من منتظر هجوم تو و...
-
با اولین طلوع خورشید عشق بیا
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1384 14:16
به نام رب عشق مطلب اول : از دلتنگی هایم که چون شبی بی پایان است ، چه بگویم ؟ ای همیشه خوب من ! چهره نورانی ات را بر قلب کبود اقیانوس ها خواهم کشید ! ای مهربان من تمام برگهای دفتر شعرم انتظار تو را می کشند ، پس چرا از تو صدایی نمی رسد ؟ ای امید من بیا و جادوی سکوت را بشکن ..... تو را به آوای باران قسم ، با اولین طلوع...
-
زیباترین لحظه یعنی با تو بودن
شنبه 5 شهریورماه سال 1384 12:57
به نام رب عشق سلام به بهترین گل باغ زندگی من ، سلامی به تک امید زندگیم و به پاک ترین گل روی زمین ..... میدونی خیلی دلم واست تنگ شده واسه خنده هات ، حرفات و همه چیزهای خوبت ..... این اولین مطلبم در این جاست که بعدا علتش رو بهت میگم ......... عزیزم خیلی دوست دارم ..... خیلی دوست دارم عزیز دلم ..... این شعر هم برای تو...
-
پرواز کبوتر
دوشنبه 31 مردادماه سال 1384 15:06
هو الحق امروز دلم هوای تو رو داشت ...... وقتی از خونه زدم بیرون نسیم بوی تو رو داشت ...... همه چیز ، به هر چی نگاه می کردم تو بودی هر جا که می رفتم تو بودی تا میومدم صدات کنم می رفتی ولی باز هم تو رو میدیدم و باز به دنبال تو میومدم ولی باز .... خدایا می بینی فاصله چه کرده ؟ ببین خدایا چقدر از هم دوریم؟ ولی نه !...
-
مهر
دوشنبه 31 مردادماه سال 1384 15:01
هو الحق بیائید خورشید باشیم تا مِهرمان دلها را گرم کند ..... یا که زلالی آب باشیم تا پاکی را به ارمغان بیاوریم ...... اما ، نه !!!!! بیائید خودمان باشیم ؛ بی ریا تا دوستمان بدارند ...... شنبه ::::::::::::::::::: 22 / 5 / 1384
-
در آرزوی وصل
دوشنبه 31 مردادماه سال 1384 14:51
هو الحق شبها با دلی گرفته و چشمانی اشک آلود ، پشت پنجره به انتظارت می نشینم . به یاد تو گلهای باغچه را می بویم . دانه دانه مهره های تسبیح را به یادت لمس می کنم . می خواهم در فراقت آن قدر روی سجاده گریه کنم که خدای مهربان مرا به وصال تو برساند . دوستت دارم گل من ،دلم برات تنگ شده ..... سه شنبه :::::::::::::::::::::: 18...
-
عطر یاد تو
دوشنبه 31 مردادماه سال 1384 14:35
هو الحق در شبستان خیال عطر یاد تو چه آرام آمد گشت زد در عطش باغ و گل و پروانه و چه آرام مرا پیدا کرد و چه آرام مرا عاشق کرد در شبستان خیال من تو را می جستم زیر لب می گفتم : "" عشق را باید جست زیر این چرخ بلند "" زیر بال و پر هر شاپرکی عشق هست پشت هر پنجره ای نوری هست زیر لب می گفتم : "" عشق را باید برد به بلندای خیال...
-
تولدت یگانه دخت نبی اکرم را تبریک عرض می کنم
دوشنبه 31 مردادماه سال 1384 13:49
هو الحق سلام بر بانوی آب و آینه و آفتاب ؛ سلام بر یگانه گل باغ محمد (ص) ؛ سلام بر همسر علی (ع) سلام بر مادر دو نور دیده پیامبر ؛ سلام بر مادر زینب کبری (س) ؛ سلام بر بانوی دو عالم بی بی فاطمه زهرا (س) ....... تولد یگانه بانوی دو عالم حضرت بی بی فاطمه زهرا (س) را به همه مادران به خصوص مادرم تبریک عرض میکنم امیدوارم...
-
یاد تو
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 23:52
هو الحق یاد تو در همه شبهای من می درخشد . وقتی به افق های رو به رو نگاه می کنم نور تو را می بینم که حتی گمنام ترین قسمت های زمین را روشن کرده است . پنج شنبه ::::::::::::::: 30 / 4 / 1384
-
یکی بود پس کی نبود!
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 23:47
هو الحق یکی بود و یکی نبود اونی که بود تو بودی و اونی که نبود من بودم! یکی داشت و یکی نداشت اونی که داشت تو بودی و اونی که تو رو نداشت من بودم! یکی خواست و یکی نخواست اونی که خواست تو بودی و اونی که بی تو بودن رو نخواست من بودم! یکی آورد و یکی نیاورد اونی که آورد تو بودی و اونی که جز تو به هیچ کس ایمان نیاورد من بودم!...
-
دوستت دارم
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 23:42
هو الحق اگر کسی از من بپرسد که دلدار و بهترینت ، آن که عاشق او هستی را ؛ چقدر دوست می داری ؟ به او جوابی نخواهم داد !!!!!!!!! می دانی چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چون اگر به او بگویم که چقدر دوستش دارم برای این دوست داشتنم ابتدا و انتهایی مشخص کرده ام . من دوست دارم ، که دلدار و محبوب قلبم را آن قدر دوست داشته باشم که نه ابتدایی...
-
ای عشق
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 23:35
هو الحق ای عشق واقعی چگونه ستایشت کنم در حالیکه قلبت از محبت بی نیاز است چگونه ببویمت وقتی که عشقت در وجودم جاری است بگذار نامت را تکرار کنم نامت زیباست*دلنشین است چه داشته ای که این گونه مرا طلسم کرده ای من این گونه نبودم تو مرا با عشق آشنا کردی تو هوای دلم را با طراوت کردی زمانی که با تو هستم به آسمان بیکران پرواز...
-
اندوه و شادی
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 23:30
هو الحق پنجرۀ دیدگانم را به بغض ترکیدۀ آسمان می گشایم ..... نسیم احساسم را بر روی گلبرگهای شکفته شده صحرا رها می کنم ..... رایحۀ شکوفه های بهار را می بویم ..... و با خود می اندیشم ؛ چه اندوهی است که در پس آن شادی نباشد . پنج شنبه :::::::::::::::::::::: 23 / 4/ 1384
-
فاطمه فاطمه است
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 23:27
هو الحق برگزیده ای از سخنان استاد دکتر علی شریعتی در وصف یگانه بانوی دو عالم ، بانوی آفتاب و آینه و آب حضرت بی بی فاطمه زهرا (س) : نمی دانم از او چه بگویم ؟ چگونه بگویم ؟ خواستم از " بوسوئه " تقلید کنم ، خطیب نامور فرانسوی که روزی در مجلسی با حضور لوئی از " مریم " سخن می گفت . گفت : هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران...
-
فرصت کردید...
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 23:20
هو الحق فرصت کردید خدا را یاد کنید او را فریاد زنید از او بخواهید سکوت را بشکنید صادق باشید دل را به دریا بسیارید و از تقدیر نهراسید فرصت کردید فکرتان را اتو بزنید اخلاقتان را شانه کنید رفتارتان را بشویید فرصت کردید سری به آینه بزنید بودنتان را مرتب کنید خودتان را دوست داشته باشید چشم های غبارآلودتان را یاک کنید فرصت...
-
آه !
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 23:16
هو الحق آه خدایا دلم امشب ابری ابریه ولی ابری که بارونش انگار نمیخواد بیاد ، خدایا امشب خیلی دلم گرفته ست ..... نمیدونم امشب چمه به همه چی باید گیر بدم ، نمیدونم ، شایدم ...... رفتم تو ایون نگاه کردم به آسمون ولی آسمونم دلش گرفته بود نمیدونم چرا مثل دل من..... امشب دوست داشتم سرم رو بذارم و اونقدر گریه کنم تا صبح بشه...
-
حسب و نسب سلمان فارسی
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 23:11
هو الحق امام محمد باقر (ع) فرمود : روزی یاران و اصحاب پیامبر اسلام (ص) به گرد هم نشسته بودند ، و هر کسی به حسب و نسب خود می نازید و از حسب و نسب خود می گفت . در این گفتگوی حساس عمر بن خطاب گفت : ای سلمان تو هم حسب و نسب خود را بگو . سلمان گفت : من بندۀ خدا هستم ، گمراه و تهیدست و برده بودم خداوند به برکت وجود پیامبر...
-
تو را دوست دارم
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 23:05
هو الحق دلم می خواهد شعرهایم در آینه ها جنگل ها و در باغستان های بزرگ تکثیر شوند. دلم می خواهد از تمام کلمات گل سرخی بروید و نیلوفری که تا ماه قد بکشد. اگر بخواهی می توانی صدای قلبم را در شعر هایم در کاشی های آبی و در شاخه های بی برگ بشنوی. من سال ها همنشین حرف و صوت و کلمه بوده ام تا بگویم هیچ کجای جهان زیباتر از...
-
زندگی...
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 22:59
هو الحق زندگی گل سرخی است بنام عشق زندگی مروارید طلایی است بنام اشک زندگی فریاد بلندی است بنام آه زندگی طوفان غمگینی است بنام جدایی زندگی آیینه ی شفافی است بنام دل زندگی سرگذشت و درگذشت یارهاست و بالاخره غروب دل گیری است بنام مرگ ************************ زندگی دو نیمه دارد نیمه اول به امید نیمه دوم و نیمه دوم در حسرت...
-
صدایم کن
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 22:54
هو الحق ****** صدایم کن تا با تو بر بالهای باد بنشینم و به کرانه های یاد تو سفر کنم . صدایم کن تا هم صدایت شوم ، هم صدای تمام سکوت های پر معنایت . آری ! من از اعماق وجودم صدایت را می شنوم ، از سخاوت آسمان ، صداقت خورشید و طراوت باران . پس ای سکوتت طنین اندازترین فریادها ، باز صدایم کن ....... چهارشنبه...
-
در انتظار تو ..... بهترین من
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 22:48
هو الحق ****** واژه غریبی است ........ واژه ای که روزها و شایدم ماه هاست که با آن خو گرفته ام که چه سخت است انتظار هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فرداهای من ! خواهم ماند ، خواهم ماند در انتظار تو چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو ، نمی دانم ؟ شاید روزی بخوانند بر تو ، عشق مرا ...... می دانم روزی خواهی آمد ، می دانم...
-
زمزمه های دلتنگی
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 22:42
هو الحق وقتی که در شاخه شاخه ی نگاهم یرنده های اشک لانه می کنند وقتی که یاییز و بادهای سر گردان کنار شقایق های عاشق خیمه می زنند آنگاه باد های بهاری در باغ می ییچند و سکوت من دل شکسته را در هم می شکنند ای عشق ! ای همیشه غریب ! امروز به جستجویت در کوچه های غمگین غروب یرسه می زنم و تو را از آفتاب می گیرم از دریا و از...
-
ایام فاطمیه ، ماه زهرا (س)
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 22:35
هو الحق ****** عالم صدف است فاطمه گوهر اوست گیتی غرض است و این گوهر جوهر اوست در قدر و شرافتش همین بس که ز خلق احمد پدر است و مرتضی شوهر اوست فرا رسیدن ایام فاطمیه ، ماه عشق ، ماه رحمت ، ماه یگانه دخت نبی ، یگانه بانوی اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) را به دوستداران آن حضرت همام تسلیت عرض می کنم . این ماه ، ماه عشق ست و...
-
از هر طرف نرفته ...
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 22:31
هو الحق ****** با پای دل قدم زدن _ آن هم کنار تو باشد که خستگی بشود شرمسار تو در دفتر همیشه ی من ثبت می شود این لحظه ها_ عزیزترین یادگار تو از هر طرف نرفته به بن بست می رسیم نفرین به روزگار من و روزگار تو تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من می خواستم که گم شوم در حصار تو احساس می کنم که جدایم نموده اند همچون شهاب سوخته ای...
-
داستان عشق
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 14:16
هو الحق در زمان های بسیار قدیم وقتی هنوز یای بشر به زمین نرسیده بود فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه. ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت : بیایید یک بازی کنیم مثل قایم باشک. همگی از این ییشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خوست دنبال دیوانگی برود همه قبول...
-
دوستت دارم عزیزم
شنبه 29 مردادماه سال 1384 15:12
هو الحق سلام اول می خوام بگم که به مولا قصد توهین و یا خدای نکرده دست انداختن کسی رو نداشتم و ندارم. تو مطلب قبلیم هم نوشتم که من تنها و فقط تنها به خاطر اون و به خاطر بهترینم شروع به نوشتن کردم چون فکر میکردم دیگه نمی خواد بخونه تصمیم گرفتم دیگه ننویسم ولی حالا فقط و فقط به خاطر اون و به خاطر بهترینم و تموم زندگیم...