رز سفید من

گل من دوستت دارم

رز سفید من

گل من دوستت دارم

یاد خدا

هو الحق


هنگامی که احساس تنهایی میکنم و چندان شادمان نیستم چه کنم ؟

هنگامی که گمان میکنی تنها هستی ، کاری که می توانی بکنی آنست که نزد من آیی.

در اعماق روحت نزد من بیا ، با قلبت با من حرف بزن و در ذهنت با من همراه شو . من با تو خواهم بود . وتو این را متوجه خواهی شد ، اگر هر روز با من ارتباط برقرار کرده باشی ، این کار ساده تر خواهد بود ، اما اگر این کار نکرده باشید هم تو را ناامید نخواهم کرد و لحظه ای که مرا صدا بزنی ، با تو خواهم بود.
این را قول می دهم ، حتی پیش از آنکه نام مرا بخوانی ، در کنار تو خواهم بود.

من همواره حضور خواهم دارم ، اما هنگامی که تصمیم می گیری مرا بخوانی ، هوشیاری تو نسبت به من افزون خواهد شد .

آن لحظه ای که نسبت به من هوشیار شوی ، اندوه تو را ترک خواهد گفت ، خداوند و اندوه نمی توانند در یک جا باشند ، زیرا خداوند انرژی حیات است به بالاترین درجه و اندوه انرژی حیات می باشد که پایین کشیده شده است .

پس هنگامی که نزد تو می آیم روی خود را بر نگردان.

گمان نمی کنم ما روی خود را از تو برگردانیم. واقعآ این کار را می کنیم ؟

هر بار که احساس داری و به آن توجه نمی کنی روی از من برتافته ای ، هر گاه به تو پیشنهاد می شود که به احساس های ناخوشایند خاتمه دهی یا اختلافی را حل کنی و تو به آن بی توجهی نشان می دهی ، مرا کنار زده ای .

شب هنگامی که زیر آسمان اعجاب آور قدم می زنی و به بالا نگاه نمی کنی ، یا از باغچه ای می گذری و درنگ نمی کنی تا به زیبایی آن توجه کنی ، مرا از خود دور کرده ای .

هر بار که صدای مرا می شنوی یا حضور عزیز از دست رفته ای را حس می کنی می گویی که فقط این یک خیال است ،مرا رد کرده ای .

هر بار که در قلب نسبت به دیگران احساس عشق می کنی ترانه ای را در درون نسبت به دیگران احساس عشق می کنی ترانه ای را در درون حس می کنی یا تصویر با شکوهی را در درون حس می کنی یا تصویر با شکوهی را در فکر شکل می دهی و کاری در رابطه با آن نمی کنی مرا کنار نهاده ای .

هر بار که متوجه می شوی درست آن کتابی که می خواهی می خوانی ، همان دعایی را که می خواهی می شنوی ، همان فیلم مورد نظر را می بینی یا درست در زمان مناسب با دوست مناسبی برخورد می کنی و این رویدادها را به حساب شانس ، اقبال و تصادف می گذاری مرا بی اعتبار کرده ای .


من به تو می گویم :


***** برخی از شما ? پیش از بانگ خروس مرا انکار خواهید کرد ? . *****



شنبه ::::::::::: 20/1/1384
نظرات 13 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:12

سعید پَ ای رنگ چیَ







mehdi_f

Mehdi Safa

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:13

نه این جو هم نیست هر چه هست تقدیر است

aavaan

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:13

سلام
این رنگ وبت که چشمم را حسابی زد
ولی تمام متن را خواندم
متن مرموزی نوشتی
بسیار خوب بود
موفق باشی
kimia

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:13 http://falasir.blogsky.com/

ممنون . گمان سخت است

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:14

خوب بود.
بهتر از این هم میشه.

rain

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:14

ای بابا سعید جون بازم که از دلتنگی نوشتی...!

قالب جدیدم مبرک باشه...

خوب واسه خودت قالب عوض می کنی به ما هم شیرینی نمی دی هااا...

آرزوی سربلندی واست دارم

روزگارت خوش

فرشید

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:14

سلام........
بازم اومدم به وبلاگتون و یه مطلب زیبا.....
یاد خدا چه واژه ی واقعا زیبایی..........زیباتر از زیبا.........
نمی دونم.....واقعا یه دوره ایه که آدما کمتر به یاد خدان و بیشتر به یاد خودشونن......این حرف رو باور دارین.........
خیلی از ماها خدا رو فراموش کردیم.....در حالی که اون همیشه به یاد ماست ودر کنار ما.....
یادمون رفته این خداست که ما رو سرپا نگه داشته......
این خداست که هرچی ازش طلب کنی بهت میده...
البته سوء تفاهم نشه............
با هیج کس خاصی نبودم...........
این کاملا تو جامعه پیداست.......
امیدوارم هیچ وقت خدا رو از یاد نبریم...........

موفق و در پناه خدا

شبهای پیشاور

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:15

یاد خدا روح رو صیقل میده
اگه می خوای همیشه تو کارات موفق باشی
هیچ وقت نزار نماز صبحت فوت بشه
که اگه خدای نکرده اینجور بشه
تمام روز از لطف خدا دور می مونی

منو تو دعاهات فراموش نکن
دوست تو
علی

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:15

سلام سید سعید جون


منم دلم تنک شد کفتم بیام یه سرى به وبلاک شما بزنم دلم وا شه .

خیلى زیبا بود .
دس خوش


قربان شما محسن

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:16

وقتی که دیگر گریه نیز کاری از پیش نخواهد برد وجود تو را حس میکنم ...دل شکسته خود را به کمک می طلبم و تو را با همه وجود صدا می زنم...و ناگاه مرا در آغوش میگیری و اشکهایم را پاک میکنی...و از آرامش خدایی ات به قلبم نثار میکنی...خدا یا تو دلسوز ترینی
.....................
هر وقت دلم میگیره میرم پشت بوم..
مثل امشب....
نگاه به آسمون میندازم ...
چقدر بزرگه...چقدر ستاره توش هست...
و اونوقت می فهمم که چقدر ناچیزم...
و خدا چقدر بزرگه...
یه احساس آرامشی بهم دست میده...
نمی دونم چرا پشت بوم خونمون خیلی صفا داره...
گاهی خیلی زیاد دلم میگیره ولی اشکم نمیاد...
میرم بالا و نگاه به آسمون میکنم...
اشکام روی صورتم میریزه و با خدا درد دل می کنم...
درسته که من دوستای زیادی دارم..
اما خدا تنها کسیه که می تونم به راحتی باهاش درد دل کنم...
وای که نمی دونی چه حالی میده...
اینقدر سبک میشم که میخوام به آُسمون پر بکشم...
.........................
راستی قالبت چقدر ناز شده...
تو رو خدا دیگه تغییرش نده...
ولی آهنگشو عوض کن...
موفق باشی و در پناه حق

ترجیح میدم اسممو ننویسم
فکر کنم بشناسیم...
یعنی باید بشناسیم...

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:16

saatam alane ke tamom beshe migam ay val dobare miam kamelesh mikonam







راز شقایق

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:17

سلام
چه وب زیبایی دارید ...
مطالبی هم که مینویسید عالی...
امیدوارم هیچ وقت غمها تو دل دریایتون راه پیدا نکنه...
به من هم سر بزن...

هستی

sahar

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:18

سلام یادت باشه هیشکی مثل اون نمی شه شعار نمی دم باور کن این همون چیزیه که دیر بهش رسیدم و حاضر نیستم به هیچ قیمتی از دستش بدم.آخه خدا تو قلب منه مال منه مال تو هم هست نیگا قلبت کن !



ماهک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد