رز سفید من

گل من دوستت دارم

رز سفید من

گل من دوستت دارم

هو الحق


اگر به خانه من آمدی

برای من - ای مهربان ! - چراغ بیار

و

یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه خوشبختی بنگرم......

نظرات 15 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:35

سلام
این یکی که خیلی کوتاه و جالب بود
موفق باشی
kimia

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:36

salam
tanha cheraghi ke mishe be u hediye kard
cheragh omide
pas az khoda mikham in cheragh ro
rahi masir zendegi ukone
darpanah hagh
silence

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:37

تو که میگی بلد نیستم قالب درست کنم.
ای ول به خودت و وبلاگت.

rain

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:37

سلام خوبی


مساله ای نیست چراغ میخوای ؟

بورو پیش مهدی صفا بهت چراغ میده منم سفارشتو میکنم که یکم تخفیف بده


اگه برق نداری که بزار فکر کنم هااا


یه فانوس داری که ایندفه او نفت نداره

شما نفت براش بخرین

منم یه فتیله


برات روبراش میکنم..ایییی ول .

کارت نباشه

دیگه چی میخوای اینم چراغت

هی بگو محمد بدِ








داداشت



راز شقایق

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:38

بابا تو رو خدا یه چیز درست و حسابی بنویس...
کشتیمون با این ...ها
حالا که منو لینک کردی تو یه چیز درست حسابی بنویس...
کلاس وبلاگمو اوردی پایین با این کارت...
یه کاری نکنید که پشیمون بشم و از اینکه وقتم رو واسه باز کردن این وبلاگا میذارم...
راستش دارم میگردم دنبال یه چند تا لینک درست حسابی...
ولی متاسفانه تو این دزفول نت یه وبلاگ درست و حسابی هم نمیبینم...
نمی دونم مگه تو دزفول ما استعداد نیست؟؟؟
راستش فکر کنم وبلاگ استعداد آدمو میکشه...
آخه اولش خیلی قشنگ می نوشتم ولی از اون موقع که شروع به وبلاگ نویسی کردم زدم همه استعدادمو خراب کردم...
یخ وبلاگ درست و حسابی بود اونم رفت...
فلور رو میگم دیگه...
هر کی رو میبینی انگاری مجبورش کردن بنویسه...
بعضیا هم واسه ایکه واسشون نظر بدن می نویسن...
راستش دوست دارم نوشته جادویی باشه...
خیلی نوشته ها رو خوندم که با خوندشون آدم حس می کنه جادو شده...
خیلی قشنگن...
متاسفانه تو دزفول نت خیلی از این وبلاگا کم گیر میاد...
یه وبلاگ میشناسم تو پرشین بلاگ...
اسمش پگاهه...
خیلی عالیه...
اگه شد آدرسشو از دوستم بگیرم بهت بدم...
اونوقت میفهمی چرا می گم همه مسخره مینویسن...
اگه خودم هم بیشتر شعر مینویسم واسه اینه که نمی خوام اراجیف بنویسم...
که متاسفانه وبلاگ خودم از همه بدتره...
ناراحت نشی...
خواهش می کنم ناراحت نشی...
ازت می خوام انتقاد پذیر باشی...
متسفانه این حرفا رو به هر کی میگم میگه حرفام محترمانه نیستن...
خب آخه این نظر منه...
نه که فکر کنی مغرورم...
اتفاقا از نوشته های خودم هم بدم میاد...
از این لینکات هم یکی دوتا خوب می نویسن...
یعنی نه که خوب...
عادی هستن...
ولی تازه حالا حیفم میاد که چرا بیست ساعت زمانم تو این ماه رو واسه این وبلاگا حروم کردم...
یعنی اسراف کردم...
فکر نکن میخوام حالتو بگیرم...
یا اینکه باهات لج دارم...
یا اینکه بگی خوشت نمیاد نخون...
خواستم انتقاد کرده باشم...
و نظرمو گفته باشم...
ولی قالبت خیلی قشنگه...
می دونی چرا بعضیا از قالبت انتقاد کرده بودن؟
چون وقتی که گرفتنش سرعت پایین بوده و وقتی وبلاگ تو رو باز میکنیم اولش رنگ قرمز تندی داره...
و به دلیل کند بودن سرعت رنگ قرمز مونده بوده و واسه همین بچه ها فکر کردن رنگ زننده ای داره...
وگرنه قالبت خیلی قشنگه...
مرسی

شکوفه بهشتی

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:39

من یه مدت چراغ فروش بودم
البته گذاشتمش کنار
آخه می ترسیدم اگه کسی بفهمه بهم بخنده
منظورم و که می فهمی ؟ (آخه کلاس نداشت )
ولی یه چند تائی واسه دوست و رفیق کنار گذاشتم
ایشالا اگه خودم احتیاجشون نداشتم میارم واست تا حال کنی

چاکریییییم
کمیسر لک لک

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:40

سلام شاپرک جان خوبی؟

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:41

راستش نمیدونم از آمدن ما خوشحال میشی یا نه ولی تنها چراغی که میتونم بیارم آرزوی سلامتی تو دوست عزیز است.....
حق نگهدارت

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:42




این جمله واقعا قشنگه

ولی هر چی فکر می کنم قبلا کجا شنیدم یادم نمی یاد

به هر حال مرسی که نوشتیش

omega

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:44

چشم حتما

ولی خوب تو که ما رو دعوت نمی کنی ( honda1000 )

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:46




نه جونم...
بدون چراغ حالش بیشتره

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:47

ای نسیم سحر آرام گه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن درپیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
منم دنبال چراغ میگردم اگه پیداش کردی به منم بگو کجا بود
نمیدونم شاید تو کتابا و نوشته های قدیمی پیدا شه
.........

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:48

ای نسیم سحر آرام گه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن درپیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
منم دنبال چراغ میگردم اگه پیداش کردی به منم بگو کجا بود
نمیدونم شاید تو کتابا و نوشته های قدیمی پیدا شه
.........

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:55

سلام.
اولا :به تو هیچ ربتی نداره که من چیکار میکنم.اینجاش به خودم مربوط میشه.
دوماً :به فکر اون پیتزا باش که قول دادی .
سوماً: اینقدر به مغز خودت فشار نیار میترسم در آینده این شکلی بشی

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 15:58

سلام
نمی دونم چرا هر وقت می خوام یه چیزی بنویسم می بینم که یکی از بچه ها نوشته .
البته می خوام من هم بنویسمش ولی برای نظرسنجیم .
اگه شما اجازه بدید .
راستی دیگه تحویل نمی گیرید .



فروغ آسمانی ** ardent **

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد