رز سفید من

گل من دوستت دارم

رز سفید من

گل من دوستت دارم

نامه ای برای تو ....

هو الحق




میدونم مطلبم رو نمی خونی ولی مینویسم شاید که بیای و بخونی ... لااقل


واسه دل تنگی خودم ، امشب برات نوشتم آخه خیلی دلم گرفته ، خیلی دلم


هواتو کرده ، خیلی دلم برات تنگ شده برای اون لحظه، لحظه با هم بودن ، تقدیم


به تو و برای تو از تمام وسعت دلتنگیهام و به خاطر تموم نداشته هام شاید که ...



یادته اون روز ، اون روز که واسه اولین بار همدیگه رو دیدیم ، یادته ! شده بودی


مثل یه پرنده ، یه پرنده زخمی انگار که بالت رو شکستن ، پر از حجب و حیا ، مثل


همون گل رز سفید که دوسش داشتی ، به طراوت همون گل که من ازت گرفتم


یادته ، اما تو چشات یه برقی بود همون برقی که منو عاشق خودش کرد ولی از


من چی دیدی من که هیچی نداشتم من که .....



یادته اولین باری که بهت گفتم : دوست دارم و تو اون حرف رو به من زدی یادته ،


اون
روز بدترین روز زندگیم بود تا شب همش فکر میکردم و اشک می ریختم تا اینکه


بهم گفتی بهت دروغ گفتم ، بهم گفتی می خواستم امتحانت کنم ،امتحان کردی


رد شدم مثل تموم زندگیم که همیشه ردم ولی باز تو منو به آشیونه گرمت به


قلب پاکت راه دادی چرا ؟؟؟؟ تو که فهمیدی من چقدر بی عرضه م .....


نمیدونی اون شب
انگار دنیا رو به من داده بودن ، تو آسمونا سیر میکردم هر شب با رویات با عشقت


و با تموم وجود منتظر فردا میشدم شاید که تو بیای و من ببینمت و میدیدمت .


تو رو دوست داشتم با تموم دلتنگیهام با تموم ...... نمیدونی چقدر بهت احتیاج


داشتم الان که دیگه دارم دیوونه میشم ، حتمآ میگی دروغ میگم ولی به مولا


علی (ع) الان خیلی بیشتر بهت احتیاج دارم ولی میدونم که ....


یادته ، یادته چه قول هایی بهت دادم ، یادت بهت گفتم دوستت دارم ، گفتم تا


آخرش پات میمونم ، گفتم اگه منو هم بکشن باز عاشقت میمونم ولی دیدی ،


ولی دیدی که همه چیز دروغ گفتم حتی عرضه این رو نداشتم که از عشقم از


تموم زندگیم از همه هستیم دفاع کنم میبینی چقدر پستم میبینی .


ولی تو تنها کسی بودی که به من اعتماد کردی تو تنها کسی بودی که منو به


خاطر خودم وبه خاطر اونچه که هستم دوست داشتی ، میبینی خدا خواست ،


خدا خواست که من نالایق منی که اینقدر بی ارزشم نصیب تو نشه ، آره اینو خدا


خواست آخه تو کجا و من کجا نه به مولا تو لیاقتت خیلی بیشتر از منه .


یادته اون روزی که دستات رو گرفتم ، میدونی وقتی دستهاتو گرفتم انگار که تموم


دنیا رو بهم دادن تموم هستی رو ، اون دستهای گرمت که همیشه و همیشه در


کنار خودم اونو حس میکنم ، یادته گفتم هیچی نمیتونه دستهامونو از هم جدا کنه ولی ......


میدونی ، نمیدونم باور میکنی یا نه هر چند میدونم که از من متنفری ولی بدون به


جدم قسم به مولا علی هنوزم هر شب با خیال و رویای تو میخوابم تا شاید...



هنوزم وقتی اون روزها میاد میام تا نزدیکی اونجا تا شاید فقط واسه


یک لحظه فقط وفقط یک لحظه ببینمت وبرم ولی انگار که .....


نمیدونم چی بنویسم واز چی ولی ، ولی منو ببخش با تموم بدیهام با تمومه ....


نمیدونم فقط و فقط منو ببخش حلالم کن نمیدونم شاید ....


این شعر هم برای تو :


*******


خندید باغبان که سرانجام شد بهار


دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم


دختر شنید و گفت : چه حاصل از این بهار


ای بس بهارها که بهاری نداشتم



******


خدایا اون رو به آرزوش برسون قَسَِمت میدم به اون جلال و بزرگیت فقط همین یه


آرزوی منو برآورده کن خدایا تو رو به 5 تن قسم میدم تو رو به 14 معصوم کمکش


کن به همه آرزوهاش برسه.



سه شنبه ::::::::::::::::: 10/3/1384

نظرات 18 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:28



ایشالا به مراده دلت می رسی


برات آرزو می کنم


موفق باشی


omega

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:29

هر آرزویی تو خودش هزار تا آرزوی دیگه نهفتس.

امیدوارم لااقل اون آدم به آرزوهاش برسه.


آنجلینا

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:29





بازم که درد و دل کردی داداش....

بیخی بابا ...... چه ارزشی داره دنیا ...

خوش باش

فرشید

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:30

هر ارزویی چن ارزو دیگه را دنبال خودش میکشه
خوب من امیدوارم که همه به مراد دلشون برسن







rezam

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:31

سلام
از اینکه مرا مورد لطف خود قرار دادید ممنون
نوشته شما را خواندم امیدوار باشید و شجاع


ehssan22

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:31

حرفات قشنگن
چون حقیقت دارن
اما غم انگیز

گاهی اوقات دل آدم اونقدر سنگین می شه
که فکر می کنه برا یه ذره هم تحمل دنیا رو نمی کنه

چقدر گریه یه مرد غم انگیزه
چقدر درد و دل کردن یه مرد سنگینه
و چقدر تحمل نگاه کردن و شنیدن این حرفا مشکل
آقا سعید می دونی اعتراف کردن چه کار سختیه ؟
می دونی واسه یه مرد گفتن حقیقت اشتباهی که خودش مرتکب شده چقدر دشواره ؟
تو داری اعتراف می کنی ولی دیگه اشتباه نمی کنی
و این یعنی یه رنگی

من بلد نیستم دلداری بدم
بلد نیستم دل یکی رو از ناراحتی خالی کنم
ولی بهت می گم غصه نخور
هر چند می دونم نمی شه
بهتره بگم تحمل کن . صبور و تودار باش
منم آرزو می کنم همون آرزوئی که تو داری براورده بشه
امید وارم نگاه منتظر هر شبت بی جواب نمونه

دوست کوچک تو
علی

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:32

سلام به دوست عزیزم:

بگم برات دوست عزیز که همه ما ادما یه روز دوست داشتیم یکی کنارمون باشه یکی که سرمون رو بزاریم رو شونشو تا می تونیم گریه کنیم و سبک بشیم اما وقتی اون روز فرا رسید وتازگی شو از دست داد ول می کنیمو می ریم یعنی فرار می کنیم فرار از چیزی که به ما امید ادامه زندگی رو می داد
ولی مطمن باش که پشیمون میشویم ودیگر پشیمونی سودی نداره

دوست همیشه دوستدارتBadboy

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:32

سلام . خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دلم گرفت . دعا می کنم هر چه زود تر به هم برسین . آمین
بای
shadi
این اهنگ هم از اون قبلیه بهتره

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:33

سلام . خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دلم گرفت . دعا می کنم هر چه زود تر به هم برسین . آمین
بای
shadi
این اهنگ هم از اون قبلیه بهتره

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:34

سلام
انشالله
شعر های خوبی میزنی
موفق باشی
kimia

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:34

سلام سید جان
بابا ای ول سید!!!
دست ما رو هم بگیر
واسه ما هم دعا کن
والا من دزفول نتو وا نمیکنم
واسه همسنه دیر به دیر میام
میخونم مطلبتو ولی یادم میره نظر بدم
مرسی که سر میزنی
قربوست
من مسنجرو وا نمیکنم
ولی اگه خواستی ایمیل بزن
:::::::
آفتابی

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:35

سلام شاپرک ....
خیلی قشنگ درد دل کردی
ای شالله که از دوباره اونو کنار خودت احساس کنی

براتون دعا می کنم

باغبوون

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:36

سلام
طولانی بود ولی بااحساس و زیبا
به خدا و رحمتش امید داشته باش
خدا این قدر بزرگه که قادره همه کاری بکنه
قربونش برم که هرچی باهاش درد دل کنم
خسته نمیشه
هر وقت باهاش حرف می زنم آروم میشم
راستش من هم مدتی میشه گرفتار یه موضوع شدم
دلم به حال خودم می سوزه
آخه مشکلم یه جوریه که هیچ کس نمی تونه
حلش کنه
فقط اونه که می تونه
که نمی دونم چرا کمکم نمی کنه
خیلی به کمکش احتیاج دارم
این خیلی بده که آدم یه نفر رو دوست داشته باشه
ولی نشه ........
حرف واسه گفتن زیاده
می ترسم بنویسم شما از خوندنش خسته بشید
ولی ازتون می خوام امیدوار باشید
به یه زندگی بهتر
البته تلاش و پشتکار رو فراموش نکنید
از همه مهمتر به خدا توکل کنید
که هر کس به خدا نزدیک بشه
به سعادت و آرامش می رسه
زیاد خودت رو ناراحت نکن
به قول یکی از دوستام :
این نشد یکی دیگه

ولی من این حرف رو قبول ندارم
مگه آدم چند تا دل داره ؟
مگه ظرفیت دل یه آدم چقدره ؟

خوب داداش
ببخشید اگه داره طولانی میشه

من دلم می خواد هنوز بنویسم
مخصوصا این که
موزیکت داره منو دیوونه می کنه
یاد گذشته هام می افتم
گذشته هایی که رفتن و دیگه هرگز برنمی گردن


شرمنده
فکر کنم خسته شدی .
تا همین جا کافیه .

دوباره میگم
امیدوار باش
پیش کرم اوستا کریم
این چیزا هیچی نیست

فروغ آســـــمانی
ardent

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:36

سلام
خیلی قشنگ بود.
این شعر فکر کنم به متن زیبای شما بیاد.:


چراغی از پس نیزار
تو آن پرنده رنگین آُسمان بودی
که از دیار غریب آمدی به لانه من
چو موج باد که در پرده ی حریرافند
طنین بال تو پیچید در ترانه ی من

پرت ز نور گریزان صبح ، گلگون بود
تنت حرارت خورشید و بوی باران داشت
نسیم بال تو ، عطر گل ارمغانم کرد
که ره چون باد به گنجینه ی بهاران داشت

چو از تو مژده ی دیدار آفتاب شنید
دلم تپید و به خود وعده رهایی داد
چراغی از پس نیزار آسمان روئید
که آشیان مرا رنگ روشنایی داد

ترا شناختم ای مرغ بیشه های غریب!
ولی چه سود که چون پرتوی گذر کردی
چه شد که دیر درین آشیان نپاییدی
چه شد که زود ازین آسمان سفر کردی

به گاه رفتنت ، ای میهمان بی غم من!
خموش ماندم و منقار زیر پر بردم
چو تاج کاج ، طلایی شد از طلیعه ی صبح
پناه سوی درختان دورتر بردم

غم گریز تو نازم ، که همچو شعله ی پاک
مرا در آتش سوزنده ، زیستن آموخت
ملال دوریت ای پر کشیده از دل من
به من طریقه ی تنها گریستن آموخت!


شعر از : نادر نادر پور


پرستوی کوچه های عشق

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:36




ای ول ایولبه مرامت عزیز
واقعا عالی و زیبا بود
از محبت شما تشکر میکنم

از طرف{avan_022{

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:37

سلام میگم این چه خکایتیه که همه ی دز نتی ها عاشقن بی زخمت کفشتو بزن تو سر من شاید یه .................
احساس قشنگی بود ...........



ماهک

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:38

ای شالا ارزوت بر اورده بشه


ehssan22

[ بدون نام ] شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 14:39

سلام:

این مطلب شما از بس که زیبا بود رفت زیر چاب دوم؟
بابا جون خوندیمش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد